اسلام تیوب آرشيو وبلاگ نويسندگان دو شنبه 9 ارديبهشت 1392برچسب:عزیزالله رحیمی پور,مداحی,اسلام تیوب,islamtube,lxb,ir,, :: 13:6 :: نويسنده :
سلام ورودیک نویسنده جوان وخوش ذوق رابه وبلاگ اسلام تیوب راتبریک می گوییم. باتشکر حسین گلستانی جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:حسین گلستانی,مداحی,اسلام تیوب,اللهم عجل لولیک الفرج,جمعه,islamtube,islamtube,lxb,ir, :: 14:18 :: نويسنده : حسین گلستانی
این جعه هم گذشت.... شایداین جمعه بیایدشاد... پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:حسین گلستانی,مداحی,اسلام تیوب,کفن,مد,islamtube,islamtube,lxb,ir, :: 22:54 :: نويسنده : حسین گلستانی
به مدپوشان بگویید..........آخرین مدکفن است چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:حسین گلستانی,مداحی,اسلام تیوب,شهیدمطهری,حماسه حسینی,تحریفات عاشورا,islamtube,islamtube,lxb,ir, :: 21:56 :: نويسنده : حسین گلستانی
معرفی2جلدازکتابهای >>متفکرشهیداستادمرتضی مطهری>> 1-حماسه حسینی 3جلد 2-تحریفات عاشورا چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:حسین گلستانی,مداحی,اسلام تیوب,حضرت زهراislamtube,islamtube,lxb,ir, :: 21:52 :: نويسنده : حسین گلستانی
مقام حضرت زهرابالاتراست یاپیامبر؟چرا؟ سه شنبه 3 ارديبهشت 1398برچسب:حسین گلستانی,مداحی,اسلام تیوب,[جنگ نرم,islamtube,islamtube,lxb,ir, :: 15:54 :: نويسنده : حسین گلستانی
شنبه 24 فروردين 1392برچسب:حضرت زهرا,بقیع,فاطمیه,islamtube,islamtube,lxb,ir,حسین گلستانی, :: 14:58 :: نويسنده : حسین گلستانی
باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقیع ادامه شعردرادامه مطلب...... ادامه مطلب ... شنبه 24 فروردين 1392برچسب:اسلام تیوب,حسین گلستانی,islamtube,islamtube,lxb,ir,ایسلام تیوب,سخنرانی,مقام معظم رهبری,اهنگ پیشواز,همراه اول, , :: 14:46 :: نويسنده : حسین گلستانی
|
۳۰۳۷۴ | تولید ملی همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
۳۰۳۷۳ | پیشرفت همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
۳۰۳۷۲ | یاردبستانی همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
۳۰۳۷۱ | خودسازی جوانان همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
۳۰۳۷۰ | قرن اسلام همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
۳۰۳۶۹ | احتیاج به چند چیز همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
۳۰۳۶۸ | اقتدار ملی همراه اول ۳۰ روز ۵۰۰۰ ریال |
برای آموزش استفاده از آهنگ پیشواز همراه اول به ادامه مطلب مراجعه کنید
1 ـ نورانى شدن چادر مبارك حضرت زهرا سلاماللَّهعليه
2 ـ آمدن لباسها و زيورهاى بهشتى براى حضرت زهرا سلاماللَّهعليه
3 ـ لباس بهشتى حضرت زهرا سلاماللَّهعليه در مجلس عروسى
4 ـ نزديك شدن مردم به هلاكت به واسطهى نفرين حضرت زهرا سلاماللَّهعليه
5 ـ مستجاب شدن نفرين حضرت زهرا سلاماللَّهعليه در مورد عمر
6 ـ ملاقات حوريان بهشتى با حضرت زهرا سلاماللَّهعليه
7 ـ نازل شدن جبرئيل بر حضرت زهرا سلاماللَّهعليه پس از رحلت پيامبر (ص)
8 ـ در آغوش كشيدن حسنين عليهمالسلام توسط حضرت زهرا بعد از شهادت
9 ـ خاكسپارى حضرت زهرا و صحبتهاى زمين با اميرالمؤمنين عليهالسلام
روزى عايشه بر فاطمه (س) وارد شد، در حالى كه آن حضرت براى حسن و حسين (ع) با آرد و شير و روغن در ديگى غذاى حريره درست مىكرد. ديگ بر روى اجاق و آتش مىجوشيد و بالا مىآمد و فاطمه (س) آن را با دست خود هم مىزد.
عايشه با اضطراب و نگرانى از نزد او بيرون آمده، نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت: اى پدر! من از فاطمه چيز شگفتآورى ديدم، و آن اينكه دست به درون ديگى كه بر روى آتش مىجوشيد برده، آن را به هم مىزد.
گفت: دختركم! اين را پنهان كن كه كار مهمى است.
اين خبر كه به گوش پيامبر اكرم (ص) رسيد، بر بالاى منبر رفت و حمد و سپس الهى را به جاى آورد، سپس فرمود:
همانا مردم ديدن ديگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مىكنند. سوگند به آن كسى كه مرا به پيامبرى برگزيد، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداى عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موى و رگ و پيوند فاطمه حرام كرده است، فرزندان و شيعيان او را از آتش دور نمود، برخى از فرزندان فاطمه داراى رتبه و مقامى هستند كه آتش و خورشيد و ماه از آنها فرمانبردارى كرده در پيش رويش جنيان شمشير زده، پيامبران به پيمان و عهد خود دربارهى او وفا مىكنند، زمين گنجينههاى خودش را تسليم او نموده، آسمان بركاتش را بر او نازل مىكند.
واى، واى، واى به حال كسى كه در فضيلت و برترى فاطمه شك و ترديد به خود راه دهد، و لعنت و نفرين خدا بر كسى كه شوهر او، على بن ابىطالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضى نباشد. همانا فاطمه، خود داراى جايگاهى است و شيعيانش نيز بهترين جايگاهها را خواهند داشت. همانا فاطمه پيش از من دعا مىكند و شفاعت مىنمايد و شفاعتش علىرغم ميل كسانى كه با او مخالفت مىكنند، پذيرفته مىشود.(7)
پيامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هريك از زنانش مراجعه كرد، ولى آنان نيز طعامى نداشتند. سرانجام به خانهى دخترش فاطمه عليهاالسلام سركشيد، تا در آن خانهى اميد به مقصود رسد، ولى فاطمه عليهاالسلام و بچههايش گرسنه بودند و تكهنانى در آنجا نيز به دست نيامد.
هنوز چند دقيقه بيش نبود كه رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترك كرده بود كه مختصر طعامى از سوى يكى از همسايهها به آن بانو رسيد. فاطمه عليهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مىمانم، ولى اين تكه نان و گوشت را به پدرم مىخورانم، و لذا يكى از حسنين را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانهاش دعوت كرد.
فاطمه اهدايى همسايه را كه دو تكه نان و مختصر گوشتى بود، در يك ظرف سرپوشيده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر ديدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه عليهاالسلام خود نيز از اين مائدهى آسمانى تعجب مىكرد و خيره خيره به آن تماشا مىنمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! اين طعام چگونه و از كجا رسيد؟ فاطمه عليهاالسلام جواب داد:
هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغير حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلك شبيهه بسيدة نسا بنىاسرائيل فانها كانت اذا رزقها اللَّه شيئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشاء بغير حساب.» (1)
آن از بركات و الطاف الهى است، خداوند به هركسى بخواهد بدون محدوديت عطا مىكند.
رسول خدا چون سخن دخترش را شنيد فرمود: سپاس خدايى را كه تو را همانند مريم سرور زنان بنىاسرائيل قرار داده، زيرا او نيز هرگاه مورد عنايت الهى قرار مىگرفت و خداوند برايش مائده مىفرستاد، كه جواب سؤال مىگفت: اين طعام از جانب خدا است، او به هركسى بخواهد روزى بىحساب مىدهد.
آنگاه رسول خدا على عليهالسلام را نيز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سير شدند و زنان و اهلبيت پيامبر نيز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه عليهاالسلام براى همسايگان نيز از طعام آسمانى كه از الطاف خفيه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)
موائد آسمانى براى فاطمه عليهاالسلام در يكى دوبار محدود نمىگردد، او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بىدرنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى اميرالمؤمنين على عليهالسلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چيزى نبود. فاطمه عليهاالسلام گفت: يا على! در خانه طعامى نيست، من و بچههايت دو روز است كه گرسنهايم و مختصر طعامى هم كه بود، آن را به تو خورانديم و خود در گرسنگى صبر كرديم.
على عليهالسلام از شنيدن اين سخن فوقالعاده ناراحت گشته و اشك در چشمانش حلقه زد و براى تهيه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و يك دينار قرض گرفت تا مشكل گرسنگى خانوادهاش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون يكى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گريه زن و بچهها او را در بيرون از خانه آواره كرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چارهاش بدون چاره....
على از درد او آگاه شد و مانند هميشه ايثار كرد و ديگران را بر خود و خانوادهاش مقدم داشت و بدين وسيله يكى از دوستانش را كه مقداد نام داشت خوشحال و خوشدل ساخت.
على عليهالسلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد كرد و مشغول عبادت شد از آن سو پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مأمور گشت شب را در خانهى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مىپذيرى؟ مولاى متقيان سكوت كرد، چرا كه زمينه پذيرايى نداشت و فاطمه عليهاالسلام و حسنين گرسنه مانده بودند و پول تهيه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمىدهى؟ يا بگو: بلى، تا با تو آيم و يا بگو: نه، تا راه ديگر پيش گيرم. على عليهالسلام عرض كرد: يا رسولاللَّه! بفرماييد.
رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانهى فاطمه عليهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا ديدار كردند، فاطمه عليهاالسلام در حال نماز و نيايش بود و خدا را مىخواند، او صداى پدر را شنيد و به سوى او آمد و خوشآمد گفت و سفره را باز كرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سير كند و چاره نيافتهها را چارهساز باشد.
على عليهالسلام به فاطمه عليهاالسلام خيرهخيره نگاه مىكرد و با زبان بىزبانى سؤال مىنمود: يا فاطمه! اين طعام از كجا؟
پيش از آنكه فاطمه عليهاالسلام جواب گويد رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: يا على! هذا جزا دينارك من عنداللَّه.
اين غذا پاداش آن دينارى است كه به مقداد دادى.
خداوند به شما جريان زكريا و مريم را تكرار كرد. (3) و از طعامهاى بهشتى مرحمت نمود... (4)
منبع:www.aviny.com
خبراوردند
بازم توشهرمهمونیه
وای وای وای
شهیدگمنام سلام
خوش اومدی به شهرمون
سلام
قراره که درروزشهادت بی بی دوعالم حضرت فاطمه زهرادرنیشابوردوشهیدگمنام تشییع بشندبرای همین وبلاگ روباعطرشهدامعطرکردیم.
یکی از علما می فرمودند: شخصی خدمت یکی از علمای بزرگ آمد و گفت:
« آقا اسم اعظم خدا چیست؟»
عالم بزرگوار او را در نزد خود نگه داشت تا اینکه در یک شب بسیار سرد آن مرد را صدا زد و فرمود: همین الآن به فلان نقطه از بیابان کنار شهر برو، در آنجا چاهی وجود دارد یک مقدار از آن چاه آب بیاور.
وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم
با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سر
حرف را باز کنم .
تو که برای خدا می جنگی، حیف نیست نماز نخونی ...
لبخندی و گفت :
یادم می دی نماز خوندن رو !
بلد نیسی!؟
نه، تا حالا نخوندم !
همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره های شصت دشمن، تا جایی که خستگی
اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم .
توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق
پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند. سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را
شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از
دستش افتاد. آرام که کف قایق خواباندمش ...
لبخند کم رنگی زد. با انگشت روی سینه اش صلیب کشید و چشمش به آسمان یکی شد...
سنگر انفرادی
محبوب من! وقتی به تو فکر می کنم شور و شوق سراسر وجوم را فرا می گیرد، شعلة وصل و حضور در وجودم زبانه می کشد و وقتی به خود می اندیشم و عمر بر باد رفته ام را که در غفلت و بندگی غیر تو بوده می نگرم، شرمسار و سرافکنده می شوم، اما با این همه تو دستم را گرفتی و هدایت کردی...
ای خالق رئوف! تو را سپاس بی حد که مرا به راه راست هدایت کردی و مرا در جمع بهترین مخلوقات خود، در بهترین زمان و مکان قرار دادی.
شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی، و نه برای راحتی شخصی می خواهم؛ بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلة کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسر نمی شود، من با تقاضای شهادت در حقیقت از خدا می خواهم که وجودم، سراسر خدایی شود و با کشته شدنم در راه دین اسلام، خود او بر ایمان و صداقت و پایمردی ام، و در راه دین بودنم، و بر عشق پاکم بر او، مهر قبولی زند.